از بخیل در شگفتم ، به فقرى مىشتابد که از آن گریزان است و توانگریى از دستش مىرود که آن را خواهان است ، پس در این جهان چون درویشان زید ، و در آن جهان چون توانگران حساب
پس دهد ، و از متکبّرى در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار است ، و از کسى در شگفتم که در خدا شک مىکند و آفریدههاى خدا پیش چشمش آشکار است ، و از کسى در شگفتم که مردن را از یاد برده و مردگان در دیدهاش پدیدار ، و از کسى در شگفتم که زنده شدن آن جهان را نمىپذیرد ، و زنده شدن بار نخستین را مىبیند ، و در شگفتم از آن که به آبادانى ناپایدار مىپردازد و خانه جاودانه را رها مىسازد . [نهج البلاغه]